بعضی روزا حالم خیلی خوبه. خصوصا روزایی که قورباغهام رو اولش خوردهام! یعنی همون روزایی که خودمو مجبور کردهام یکی دوتا از اون کارایی رو که اصلا دوستشون نداشتهام و هی انداختمشون عقب، انجام بدم. این روزا ناخودآگاه نگاهم به همه چیز مثبته و با تموم وجودم میفهمم اینایی که نه به زبون بلکه به دل آرومن چه حس خوبی دارن. واقعا اون حس رو با هیچی عوض نمیکنم.
بعضی روزا هم معمولیام. کارامو انجام میدم. تو راه رفت و برگشت به سر کار و خونه به هیچی فکر نمیکنم. نه بد و نه خوب. آرومم اما این آرامش ناشی از معلق بودنه نه یه آرامش از نوع بالا.
اما بعضی روزا هم اوضاع و احوال بر وفق مراد نیس. فرضا اول صبح یه اتفاق ناجور میافته یا تو محل کار، تنش پیدا میکنی یا...
اینجور روزا تمام زورمو میزنم تا متعادل باشم. الکی از کوره در نرم. کسی رو از خودم نرنجونم. چون به تجربه دریافتهام که این حالتها زود تموم میشن و نباید کاری کرد که اثر اون چند ساعت یا حتی چند روز رو بندازم رو دوش آدمای دور و برم. این روزا وقتی حالم خوش نیست تلاش میکنم برگردم و مرور کنم ببینم چه اتفاقی افتاده که حالمو اینجوری کرده؟ بعد میفهمم که کل اعصاب خوردیم یا بیحوصلگیم بخاطر فرضا یه مسئولیت اداری بوده که انجامشو دوست نداشتهام، یا یه سوء تفاهم بوده یا یه صحبت ناخوشایند تلفنی بوده یا هرچیز دیگه.
میدونین به خودم قبولوندهام که اینجور وقتا باید به حل اون مساله فکر کنم. یعنی جوری که خودمو قانع کنم دیگه نذارم برا ذهنم تبدیل بشه به یه سیخ و دائما آزارم بده. درک کردهام با تمام وجودم که ارزش نداره کل یه روز رو بخاطر یه کار یا یه حرف خراب کنی. اینجور موقعها تلاش میکنم از نیروهای کمکی مثل نوشیدن آرام یه فنجون چای، خوندن وبلاگ یا همنشینی و صحبت کردن با یه آدم که روحش هم از مساله خبر نداره و به همین خاطر مضمون صحبتهات باهاش رو فوتبال و آدما و سیاست و ... دور میزنه و منو از موضوعی که درگیرم کرده دور میکنه کمک بگیرم. هرچند اینا مسکنه اما گاهی همین مسکنها بخاطر فاصلهای که بین ما و مشکلمون میاندازن علاج کارن.
حقیقتش من نمیتونم موقعی که ناراحتم به دنیا لبخند بزنم... ولی میتونم (یا حداقل تلاشمو میکنم ) که رو راهحلها تمرکز کنم. برام مهمه که نذارم غم و غصه و ناراحتی و دل آشوبی و نگرانی و اضطراب و خستگی و بیحوصلگی و عنق بودن از بین ببره منو.
امیدوارم شما هم هرکدوم راه خاص خودتونو برای روزایی که اینجوری هستین داشته باشین. شاد بودن آدما یه مقدارش متاثر از بیرونه...بیشترش مال این ذهنامونه.
اخیرا دارم یک کتاب به نام "برای هر مشکلی راه حلی معنوی وجود دارد" رو مطالعه میکنم. البته یک چهارم کتاب رو خوندم ولی این قسمتش برام جالب بود و امیدوارم بعد از اتمام کتاب بتونم در مورد خودم این کار رو انجام بدم."اندیشه های برتر ما دقیقا بر جایی که مشکلات وجود دارند متمرکز است. اگر ما به مشکلات خود نیندیشیم آنها نیز بوجود نمیآیند.ما میتوانیم اندیشه های برتر خود را تغییر دهیم و روشی را آغاز کنیم که در آن اشتباهات اندیشه خود را ببینیم و تشخیص دهیم.ما نیازمندیم تغییری اساسی در ذهن خود ایجاد کنیم تا تشخیص دهیم که ارتباط با الوهیت،معنویت یا خدا، تنها راه شفابخش و تنها وسیله برای ریشه کن کردن مشکلات است" ....نويسنده:وين داير
از عصر تا حالا يک حسی هی بهم ميگه پست جديد ميذارين.برای همینم با اجازتون جند بار سر زدم. اين مطلب جدید رو سه بار خوندم (کلاْ عادت دارم هر چیزی رو چندبار بخونم!)و هر بار هم يک نکته متفاوتی برام داشت.
سلام. دیگه برنامه توی تلویزیون ندارین؟ به ما هم سر بزنید. من لینکتون رو هم توی وبلاگم گذاشتم.
ماشالله اين روزا بس که ير انرژی هستي،تند تند مينويسين و اين خيلی خوبه.در ضمن اين نوشته اخير با تمام نوشته های وبلاگتون فرق داشت از نظر سبک نوشتن و بيان مفاهيم ،نميدونم چه جوری توصيف کنم ولی به نظرم نوشته جالب تر و ملموس تری بود،شايد ازين جهت که توش اشاره کردين خودتون هم گاهی بی حوصله ميشين مثل همه ماها و ازين حرفها...در مورد نکته ای هم که اشاره کردين کاملا موافقم ما آدمها گاهی به ريشه علتی که باعث ناراحتی درونیمون شده توجه نمیکنیم. اگه ریشه رو ییدا کنیم مسلما بنا بر کاراکتر خودمون یه راه حلی برای رهایی ازون چیز آزار دهنده ییدا میکنم .الان کتابی به اسم ''شفای کودک درون ''دارم میخونم فوق العادست، راه حلهای جالبی برای یافتن و درمان چالشهای درونی ارایه میکنه و همچنین تاکید روی ملاقات هفتگی و گفتگوی خصوصی با کودک درون داره ...چون در واقع همون کودک درونه که شاد ميشه ،غمگين ميشه ،تصور ميکنه، آرزو ميکنه و...
سلام خوبی؟ چه خوبه که آدم هم درد و هم درمان را تشخیص بده. جریان برنامه تلویزیونی چیه؟
آقای امیدوار خیلی شرمنده می کنید با این نظرات خوبتون. امیدوارم موفق باشید. راستی خدا قسمت مسافرت دور دنیا با این دوچرخه بالا. خیلی با صفاست!
من کامنت اين وبلاگو تو يه ايميل براتون زدم. اگر جواب بديد خوشحال ميشم.
راست می گی بزرگ ترين نيروی آدمی نيروی درونيش وبس..فقط و فقط خودتی که ميتونی دنيا رو تکون بدی اگه فقط بخوای به ما هم سر بزن